مفاهیم طراحی باید همیشه با معماری که در آن داخلی وجود دارد مرتبط باشد، اما عامل دیگری که در نظر گرفتن مقیاس محیط انسانی مهم است، بدن انسان است.
از طول تاریخ، طراحان و معماران تلاش کردهاند تا تناسبهای ایدهآلی برقرار کنند. مشهورترین اصول در مورد تناسب، بخش طلایی بود که توسط یونانیان باستان تأسیس شد. طبق این اصل، یک خط باید به دو بخش نا مساوی تقسیم شود، به طوری که نسبت بخش اول به بخش دوم، به نسبت بخش دوم به کل باشد.
لئوناردو داوینچی شکلی برای انسان ایدهآل بر اساس ناف انسان به عنوان مرکز یک دایره با بازوهای بیرونی توسعه داد. معمار فرانسوی لو کوربوزیه نیز یک تئوری تناسب به نام مدولور توسعه داد که نیز بر اساس مطالعه تناسبهای انسانی بود. با این حال، بهترین حالت، این قواعد به عنوان راهنمایی تلقی میشوند.
آنها هیچگاه نمیتوانند جای تجربه و قضاوت طراح را بگیرند، و انتظار میرود تلاش برای جایگزینی رایانه قدرتمند با حساسیت طراح نیز از کمال دور باشد.
تعادل و همسانی، رنگ، الگو و تکرار، یکباره مسئلهای از رعایت سنت بود. تا به تازگی، بسیاری از داخلیها با رنگهای تاریک نقاشی میشدند، غالباً به فراموشی این مطلب که بازتاب نور به طرز معکوس تحت تأثیر قرار میگیرد و هیچ تضاد و براقتی واقعی بهدست نمیآید.
اما در بسیاری از اتاقهای معاصر، بیشتر سطوح را با رنگهای خنثی یا روشن نگه میدارند، شاید با یک دیوار با رنگ یا بافت قوی تزئین شده باشد. یک داخلی با نور سقف یکنواخت، ممکن است فضایی کارآمد باشد، اما با عدم داشتن شخصیتی که با ارائه برخی از نورهای هایلایت در مناطق کوچک، به دست میآید، کمبود دارد.
بهترین نمونههای طراحی آنهایی هستند که تفاوت قابل مشاهدهای بین داخل و خارج، بین ساختمان و محیط آن و بین بخشهای یا فضاهای مختلف با یکدیگر و کلیت ساختمان وجود ندارد. یک نمونه مثال بر خانهٔ معمار آمریکایی فیلیپ جانسون در نیو کنان، کانتیکت است. خانهٔ جانسون و محیط آن به نظر بهراحتی با یکدیگر متحد میشوند و بخشهای جداگانهای که زیر مجموعهٔ کل موفقیت قرار گرفتهاند.
رابطه واقعی و آگاهانه بین هنر، معماری و طراحی قدیمی است. گرچه نقاشی دیواری در دههٔ ۲۰ میلادی نادیده گرفته شد، اما در گذشته نقاشیهای دیواری بزرگ نقاط کانونی برنامهریزی داخلی بودهاند و به طریقی معماری را تعیین میکردند. به همین ترتیب، مجسمه یا فرمهای مجسمهای به عنوان اجزای ثابت و دائمی ساختمان، در صورت برنامهریزی توسط معمار همراه با طراح داخلی و هنرمند، میتوانند مهمترین ویژگیهای طراحی باشند.
شاید بهترین طراحی طراحی باشد که تفاوت قابل مشاهدهای بین معماری و داخلی نباشد و حتی آثار هنری به عنوان بخشی جداییناپذیر از کل به طوری که در آن ترکیب شده باشند.
در بسیاری از حوزههای طراحی داخلی، حوزه گرافیک در حال به خود جلب توجه بیشتر میباشد. در هر ساختمان عمومی یا نهادی، علائم، فهرستها و شناسایی اتاقها نقش بصری مهمی دارند. گرافیک معماری خوب تنها در سالهای اخیر به دلیل افزایش اندازه و پیچیدگی ساختمانها مورد تأکید قرار گرفته است.
ساختمانهایی مانند فرودگاهها برای کارکرد مناسب و ظاهری کردن فضاها به گرافیکهای روشن و دلنشین نیاز دارند. یک جنبه مرتبط با گرافیک، مواد چاپی است که بخشی از برخی از عملکردهای داخلی هستند. طراحان داخلی باید با طراحی منوها، فهرستهای نوشیدنی، دستمالهای میز، و جعبههای کبریت در یک رستوران خوب طراحیشده مشغول باشند.
طراحان مشغول به کار با فروشگاهها باید به گرافیک کیفهای خرید، علائم و پوسترها توجه کنند. اغلب طراح داخلی خود طراح گرافیک است و یا با طراح گرافیک همکاری میکند، همانطور که معمار با طراح داخلی یا منظر بازی همکاری میکند.
سبکهای ترکیب
لازم است بیش از هر چیز دیگر به تأکید بر آن بشود که در طراحی داخلی، بسیاری از مزاجها یا سبکهای ترکیب مختلف وجود دارد. این واقعیت باعث میشود که استفاده از معیارهای مناسب واقعی در بررسی این سبکها سخت باشد، زیرا بسیاری از آنها به شدت شخصی هستند.
آنچه برای یک نفر ممکن است به شکل زیبا ظاهر شود، برای دیگری زشت یا پر هرج و مرج باشد. هر شخص به طراحی داخلی خود باورهای فرهنگی خود و تعصبات خود را میآورد و به بسیاری از روشها روانشناختی شرطی شده و تحت تأثیر و تأثر برای پذیرش برخی از چیزها و رد کردن برخی دیگر قرار دارد.
در بحث درباره انواع مختلف سبکهای ترکیب، باید بنا بر اشغالکنندگان و زمینههای آنان، محل و سایت، سعی کنیم برای راهنمایی کلی بهترین اصول طراحی را به کار بگیریم.
سختترین حالت ترکیب برای تجزیه و تحلیل هدفمند، حالتی است که بعضی افراد آن را عجیب و غریب مینامند. شانس بالایی وجود دارد که تمام دکوراسیونهای عجیب و غریب، بیشتر از همه بیانیههای شخصی هستند و نمیتوان آنها را در قالب تئوریهای طراحی به صورت روشنفکرانه تحلیل کرد.
به عنوان مثال، طراحی ژاپنی یا شرقی به طور کلی، به عنوان نمونه به کار میرود. یک دکوراسیون در سبک ژاپنی بسیار پردردر، آرام و کمصدا است، اما برای شخصی که با آن آشنایی ندارد، چنین دکوراسیونی به عنوان عجیب و غریب ظاهر میشود. بدون شک، این پدیده برعکس آن نیز رخ میدهد.
مردم شرقی اغلب از طراحی به سبک غربی تحت تأثیر قرار گرفتهاند و آن را به نظر عجیب و غریب میبینند و احتمالاً به همین دلیل آن را به خود اختصاص میدهند. افزایش قابلیت حرکت طبقات متوسط در بسیاری از کشورها، امکان سفرهای خارج از کشور برای بیشتر افراد را فراهم کرده است، که به نوبه خود تلاش برای کاهش تفاوتهای قوی منطقهای در طراحی داخلی دارد.
این حالات ترکیب هنوز هم به شکل ملی یا حتی براساس تقسیمات جغرافیایی و قومی شناسایی میشوند، اما کمتر مشخص هستند. در داخل کشورها تفاوتهای پنهانی زیادی وجود دارد که برخی از آنها بر اساس تفاوت در زمینههای اقتصادی و اجتماعی استوار هستند.
به همان شکل که در تفاوت سبک های رسمی (در دادگاهها و خانههای نجیب زادگان) و سبک های غیررسمی (برای مردم عادی و طبقات متوسط)، تفاوت هایی بین سبک های طراحی داخلی وجود دارد. برچسبهایی که برای این سبک های طراحی به کار میروند، اغلب صرفا شرح دهنده هستند و نباید با ارزیابی هدفمند ارزشهای طراحی به اشتباه بیفتند.
یک داخلی که بر اساس تعریف خالق آن عجیب و یا زیباست، ممکن است یک طراحی عجیب و یا زیبا داشته باشد یا نداشته باشد.